Thursday, February 23, 2006

مهاجرت و اعتماد به نفس

مدتیه که یه چیزی گوشه ذهنم هست و دائم دارم باهاش کلنجار میرم. حس می کنم یه چیزی تو شخصیت من تو 2-3 سال گذشته به شدت تغییر کرده که برام چندان خوشایند نیست! حالا توضیح اینکه این چیز ناخوشایند چیه یه کمی کار سختیه ولی سعیم رو می کنم که بیانش کنم
مدتیه که متوجه شدم که برام خیلی مهم شده که دیگران من رو چطور می بینن یا چطور ارزیابی می کنن! این به خودی خود و در حد تعادل خصلت بدی نیست که آدم حواسش باشه به برداشت دیگران از خودش باشه...اما اگه به حال وسواس یا حساسیت زیادی بیافته میتونه خیلی مخرب باشه! مخصوصا برای کسایی که اصولا جمهوری خود مختارن و رفتارشون خیلی به اینکه فلانی چی فکر می کنه یا بهمانی چی میگه ندارن! من از سنی که خودم رو شناختم یاد گرفتم که به جای فقط نگاه کردن به آیینه دیگران برای پیدا کردن تصویر خودم، درون خودم دنبال اونی که هستم بگردم. بنای ارزیابی خودم رو درون خودم بذارم نه تصویری که دیگران از من بهم منعکس می کنن. خب انعکاس بیرونی این خصلت این بود که تصویری هم که از اطرافیان میگرفتم معمولا برام آشنا بود! چون خیلی نزدیک بود به درونم و تنها برداشت آدمها از درون من بود--اوه اوه چقدر فلسفی شد! ولی نمی دونم چطوری غیر فلسفی اش کنم! ؟
اما از 2-3 سال پیش و با ورودم به جامعه جدید با هنجارها،زبان و فرهنگی کاملا متفاوت ، این اتکا به نفس خیلی کمرنگ شد ...یعنی ناخودآگاه و برای تطبیق و پذیرفته شدن درشرایط تازه شروع کردم به دنبال کردن نظرات دیگران. یعنی چی؟ یعنی اینکه هر رفتارم رو سعی میکردم از نگاه دیگران مورد ارزیابی قرار بدم و ببینم که عکس العمل دیگران نسبت به رفتارم یا جمله ای که گفتم چی هست!؟ این اتفاق شدت و حدتش با عمق ورود من به این جامعه بیشتر و بیشتر می شد! چرا که هرچی مراودات و معاشرتهام با آدمها بیشتر می شد بیشتر ارتباطاتم عمق پیدا می کرد و دیگه از حد یه سلام و احوال پرسی ساده یا حرفهای روزمره ای مثل "هوا چطوره؟" یا " روزت چطور بوده؟" یا "تعطیلات آخر هفته چطور گذشت؟" میگذره...و به مرحله ای برسه که بخوای مثلا راجع به طرز فکرت نسبت به یه موضوع نظر بدی یا وارد یه بحث حساس فرهنگی یا اعتقادی با یه گروه بشی--چیزی که من بهش خیلی مانوسم و تمام زمینه کار و درسم یه جورایی بهش وصل میشه-- وقتی کار به این حد برسه...اوخ اوخ!!! به قول معروف "اینجاست که دیگه حاجی حال نداره!!!؟" :))) اینجاست که باید بلد باشی از لحنهای مختلف برای بیان خودت استفاده کنی و بدونی که تفاوت بفرما، بشین، و بتمرگ!! تو جزء جزء مراودات به زبون جدید چی هست...یعنی همونطور که تو زبون مادریت بلدی چطور با لحن شوخی، جدی، یا تند حرفت رو طوری بیان کنی که اون تاثیری که میخوای رو بذاره، تو این زبون جدید هم باید بدونی چه تمی رو استفاده کنی یا از نظر فرهنگی چه لحنی باید داشته باشی که منظورت رو بخوبی برسونه بدون اینکه به کسی بر بخوره! این همون ظرافتهای ارتباط فردی هست که من وقتی ایران بودم و با همزبونهای خودم ارتباط برقرار میکردم بهش به خوبی مسلط بودم و هیچوقت انرژیم رو مجبور نبودم صرف تصحیحش بکنم! و حالا اینجا چطوریه؟ اینجا دائم دنبال این میگردم که ببینم دیگران چی فکر می کنن!؟
این حرف رو که زدم فلانی چه عکس العملی نشون داد؟ اصلا منظورم رو فهمید؟ چهره اش کمی ناراحت به نظرم میاد؟!یا شایدم تو فکر رفت؟! حالا چطور بفهمم؟ خب بذار بپرسم ببینم نظرش چیه؟

و این قضیه ادامه داره الی ماشاءالله...طوریکه کم کمک دیگه یادم میره که اصلا هدف من از گفتن این حرف چی بوده و همه اش تو کار این هستم که "چطوری بگم که منظورم روبفهمه و بهش بر نخوره" و غیره.
این تغییر جهت دوربین از درون خودم به تصویر دیگران از خودم برای من یه تاثیر بسیار بد داشته: اعتماد به نفسم رو کم کم در بیان خودم از دست دادم! یعنی هیچ چیزی رو نمی تونم با خیال راحت و بدون دغدغه بیان کنم...یه راه حل اینه که بی خیال برداشت دیگران بشم و بگم من حرفم رو می زنم به من چه که طرف چی فکر می کنه!؟ ولی آخه مگه میشه؟ ما ارتباط برقرار می کنیم برای اینکه مفهومی رو به دیگران منتقل کنیم و اگه این مفهوم اشتباه منتقل بشه یا بدون توجه به ریزه کاریهای فرهنگی ادا بشه و باعث بشه مثلا دریافت طرف صحبت از حرف ما دریافتی نامناسب باشه، که دیگه اصل ماجرا از دست رفته اس. این قضیه ارتباط و لحن بیان شاید تو یه مسافرت کوتاه مدت به یه کشور دیگه یا بودن موقت در یه فرهنگ دیگه چندان مشکل ساز نباشه،اما وقتی قصد اقامت طولانی مدت باشه و بخوایم عضوی از یه جامعه جدید محسوب بشیم واقعا مهمه! خیلی از ایرونیها و یا خارجی های دیگه ای رو که دور و برم می بینم اصلا به این قضیه توجه نمی کنن و یا اهمیت نمی دن! اما این به این معنی نیست که تو ارتباطاتشون موفق هستن! فقط ارزیابیش نمی کنن...فقط وقتی تو مکالمات عمیق نگاه آدمهای بومی رو به این خارجی ها دنبال کنی می فهمی که چه گندی می تونن بزنن به یه مکالمه:))) و البته یه راه حل دیگه برای این قضیه هم "صبر"هست! تا این ریزه کاریها رو کم کم یاد بگیری...ولی خب مثل اینکه من همه سهمم رو برای صبر قبلا یه جا خرج کردم

7 Comments:

At 5:10 PM, Anonymous Anonymous said...

نگاهم به این نوشته ات یه کم فنی و البته صنفی بود:)دیگه تازگی ها هرکی هرچی می نویسه ما فکر می کنیم به درد نشریه می خوره یا نه. و خوش خبری اینکه اولین شماره ما قراره درباره ارتباط باشه. خوشحالم که اولین مطلبت رو آماده کردی:) پس حالا حالا ها رو این برداشتی که داری و تجربه هایی که داری کسب می کنی کار کن...حداقل با همون نگاه فنی، تحلیلی و البته صنفی. که دستمون "فرداروز" شروع کار تو حنا نمونه ؛) موفق باشی. گیتی خانوم گل

 
At 1:40 AM, Anonymous Anonymous said...

GHOOYE SIAH daghighan esmie ke webloge to bayad dashte bashe azizam. ye esme motefavet o khas baraye webloge ye adame motefavet o khas. Nasimam, khoshhalam ke dobare minevisi o khaoshhalam ke dobare mikhoonamet. (ino ham begam ke hamoon rooze avval mikhastam barat comment bezaram vali blogsky chet kard o nazasht.) doostet daram ye alame. booooooooos.

 
At 1:50 AM, Anonymous Anonymous said...

azizam, aslan fekr nakon digaran chi migan. to delet ba adama harf mizane. faghat khodet bash.

 
At 3:15 AM, Anonymous Anonymous said...

همينه! آره همينه! نمي گم اذيت شدنت رو نمي فهمم، اما مي گم صبر کن اما نه انطور صبر، باهاش دست و پنجه نرم کن. مقهورش نشو، مقهورش کن. اين دقيقا چيزي است که احتياجه! فکر مي کني اين روزگار آدمهاي هم زبان هم حتي ديگه براحتي حرف هم رو مي فهمن؟ تازه تو ديگه اينجا رو داري، هروقت خسته شدي حرفهاي دلت رو بريز رو دايره!نازي.

 
At 8:40 PM, Anonymous Anonymous said...

نسیم جونم؛ سلللللاااام؛ به قول معلم فرانسم: موارکه؛ موارکه؛ آج جون دیگه میتونم هر روز چند خط ازت بخونم و انرژی بگیرم.

اما در مورد اسم گذاری با باروت که کامنتش پاک شده، موافقم:))) اگه یه اسم اونتوری انتخاب میکردی کلی میخندیدیم:))) تازه من نسیم اکرمی -دوست دوران راهنماییم رو هم پیدا کردم و میتونستم به اون هم بگم با یکی از اسم های پیشنهادی باروت یه وبلاگ درست کنه. اون وقت چی میشد!!!!

در مورد مطلبی هم که نوشتی، اولا که خیلی شوکه شدم. چون با اعتماد به نفسی که از تو سراغ داشتم، توقع نداشتم دیگه تو یکی دچار چنین حسی بشی!!!!! اما به شدت با ارمغان موافقم. تو با چشمات و دلت با همه حرف میزنی عزیزم
نسیمک

 
At 11:45 AM, Anonymous Anonymous said...

salam,

daghighan in chizie ke manam hessesh kardam vali na too chizaaee ke mikham begam too jooraaye mokhtalefi ke doostaam bahaam harf mizanan yaa naame haaee ke miad dastam hame jaa lahn haaro mibinam vali khob man chon iranam! nemitoonam be sorate shoma va be hamoon vozooh ghaziaro hess konam
vali age paaye bashid mishe baraye komak be kasaaee ke gharaare badan in raaho bian ye yadegari bezarim
man khodam hanuz kari nakardam vali hazeram age mayel bashin hamkaari konim dar in zamine vase tahieye ketaabi jozve eee chizi -albatte age jaaee chize moshaabehi dar nayoomade
mishe roo internet kaaro donbaal kard hatta baa nazarete baghie sari tar ham mishe pish raft va farsi moon ham say mikone ghavi va modavvan bemoone baa inkaar chon man hess mikonam kheyli chiz haa hanuz moaadelesh too farsi nist na loghat balke lahn o manzoor

dar har soorat
omid varam betoonim roosh kaar konim va khosh haal misham nazaretoono bedoonam yaa age doostaani darin ke mitunan komak konand o idea daaran
ghorbaanat
amir
kashanipour@gmail.com

 
At 4:40 AM, Anonymous سوگول said...

خیلی خوشم اومد از نوشته ات حرف دل خیلی هاست.
من با کسانی که فارسی رو به عنوان زبان دوم صحبت میکنن برخورد زیادی داشتم: مثلا یه بار کسی به من گفت که عوضی هستم. بدون اینکه ناراحت بشم ازش پرسیدم منظورش چی بوده؟ او هم گفت که بار قبل راجع به موضوعی نظر متفاوتی داده بودم و الان نظرم"عوض" شده :)))) اصولا برخوردم با یه ایرانی صد و هشتاد درجه متفاوته. در چنین شرایطی اگر طرف ایرونی بود یه کشیده(شوخی) حواله میکردم ;)
گمان میکنم در همه جای دنیا مردم به این موضوغ واقف هستن که ما
"native"
نیستیم و باید سوء تفاهما رو رفع کرد.
یه موضوع دیگه که برام اتفاق افتاده اینه که از طرفی هم گاهی بعضی رفتارهای ما که در جامعه خودمون کاملا نرماله در یه جامعه ی دیگه باعث خنده میشه و یه جورایی منتقل میشه که اینا ازخاور میانه اومدن دیگه!!این و خیلی بدم میاد. اصولا بیشتر انرژیم رو صرف این میکنم که ببینم در هر شرایطی مردم اون کشور چطور برخورد میکنن من هم پیروی کنم به قولی خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو

 

Post a Comment

<< Home