سلاممممممممممممم
بالاخره بعد از قرنی من بعد از مسافرتهای جورواجور برگشتم سر خونه و زندگی و تونستم بشینم پای این دستگاه عجیب و غریب و هیجان انگیز که بدجوری معتادش شدم! اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد طبق معمول صفحه وبلاگ دوستام و کامنتهای خودم بود. و اولین چیزی که دامبی خورد تو صورتم یه اصطلاحی بود به اسم بازی یلدا!؟ از کامنت مریم گلی و اعتراضش که در وبلاگت رو ببندی بهتره فهمیدم که یه سوتی دادم ولی هنوز نمی فهمیدم داستان چیه تا یه کم فرصت وبگردی بهم دست داد و سر درآوردم از این داستان! خب البته با این همه تاخیر و نوشتن بازی یلدا در ساعت 2 صبح شنبه خیلی هنر کنم اون 5تا مورد رو می تونم بنویسم! ولی اینکه بتونم 5 تا شخص که این بازی رو تا الان تجربه نکردن پیدا کنم...شک دارم عملی باشه!؟
خیلی حرف از این سفرها برای گفتن دارم مخصوصا از تجربه اولین سفر به شهر عجیب و غریب لاس وگاس!؟ باشه ان شاءالله برای وقتی که نشستن پای این دستگاه و فضای مجازی از شیرینی و گرمی بودن با حضور حقیقی خانواده ای که این چند روزه مهمونم هستن کم نکنه!؟ من اصولا به هر چیز حقیقی بیشتر از مجازی جذب میشم. و اما 5 تای من
یک) اولین بار در سن 14 سالگی از پشت پنجره آپارتمانهای شهرک اکباتان عاشق یه پیرن راه راه سفید و مشکی در پنجره طبقه پنجم شدم به اسم رضا مقدم که الان نمی دونم کجای دنیاست و چه سرنوشتی پیدا کرده! ولی از این عشق هیچ چیز جز بازی ساعتها و ثانیه ها در پشت پنجره های سراسری آپارتمانهای شهرک اکباتان و آمدن و محو شدن صورتی دور به یاد ندارم! می دونم که خیلی از ساکنین اکباتان این عشق پشت پنجره ای رو می شناسن و حتی خیلیها مسیر زندگیشون با این پنجره ها عوض شد ولی برای من یه خاطره با مزه از طعم اولین عشق دوران نوجوانی باقی موند.
دو) اولین بار که یه زلزله زندگیم رو تکنون داد و با تمام سلولهام عاشق شدم!!! در سن بیست سالگی بود که با یه آدم آسمونی دل به یه عشق آسمونی تر دادم! نسیم قبل از سعید امینی با نسیم بعد از سعید امینی تو خیلی از موارد هیچ نسبتی نداره! ولی سعید اونقدر آسمونی بود که خیلی زود پر کشید...ولی اونقدر خوشبخت بودم که همراه مهربونی مثل علی با یه عشق پاک و قشنگ از دست دادن سعید رو برام به یه قصه غم انگیز دور تبدیل کرد. الان که 6 سال از فوت سعید میگذره به لطف عشقی که ذره ذره از علی گرفتم به جرات می گم که به شدت احساس خوشبختی می کنم و از زنده بودن لذت می برم!؟ یه تعریف جدید از عشق بهم داد که خیلی از اشتباههای شخصیم رو تصحیح کرد...هرچند 6 سال پیش هیچ تصوری از چنین احساسی نداشتم و جز مرگ به چیز دیگه ای فکر نمی کردم...به قول سهراب کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
سه) به شدت آدم خوش بینی هستم و دلم میخواد به همه چیز و همه کس اعتماد کنم...خیلی احساس خوبی دارم نسبت به این خوش بینی
چهار)دائم در حال برنامه ریزی هستم ویه جورایی آروم وقرار ندارم و بلد نیستم روزها رو با کمتر از حداقل 7 برنامه بگذرونم! دائم هم ادعا می کنم که از ترم بعد، از سال بعد، از ماه بعد، از دوره بعد، و ...دیگه نمی ذارم برنامه هام اینجور شلوغ بشه و به خودم یه استراحت و آرامشی میدم! ولی همیشه دروغ میگم و هیچ وقت این"بعد" رو فرصت اتفاق افتادن نمی دم...یه جورایی هم با مدرسه رفتن و دانشگاه معتاد شدم! امسال بیستمین سال از محصل بودنم تموم شد! کم کم دارم احساس می کنم که این اعتیاد محصل بودن داره مزاحم زندگی میشه بدجور
پنج) تجربه مواجه با مرگ معنی خیلی چیزها رو برام عوض کرده! از اعتماد تا صمیمت! برام خیلی آسون شدن همه...اونقدر زندگی ساده و صمیمی شده که برای داشتن صمیمت تو ارتباط با آدمهای جدید هم شک نمی کنم! حتی تو این ینگه دنیا! همین باعث میشه که آدمهایی که گذشته من رو نمی دونن با برقراری رابطه های صمیمانه وبی مقدمه ام تو دوستیها شک بکنن که یا یه تخته کم دارم و یا یه مرضی به جونم هست و می خوام یه جوری ازشون سواری بگیرم!!! معمولا مدتی طول میکشه که اونا بهم اعتماد کنن و باورشون بشه که هیچ شیله پیله ای تو کار نیست و فقط دوستم چون دوستشون دارم!؟
از مریم گلی و لیلا جونم هم ممنونم که لطف کردن و من رو هم به این بازی دعوت کردن--هرچند خیلی دیر فهمیدم. منم با اینهمه تاخیر و در کمال پر رویی
نازی،
گیتی، و
علک رو به بازی یلدایی که گذشت دعوت می کنم چون بازی قشنگیه و قشنگی زمان نداره:) شب همگی خوش
16 Comments:
salam nasismi,belakhare oomadi? che bamaze shomareye 2 o 3 taghriban shabihe man bood.heyf ke ali zoodtar oomad vagarna khodam bat ezdevaj mikardam:))
برای تو 5 تا مورد کمه. تو 20 مورد هم از خودت بگی، باز کم گفتی!
man ham ghablan davat shode boodam! az tarafe elhaam! albate dar tasvire makhfi! dige inke az ina man yeki 2tash ro midoonestam chon khodam ham bahat hamraah boodam:)) va yeki 2tash ro ham didam ke shaiad oon rooza behatarin lahazate zendegim bood....Nazi
سلام نسیم جونم خوشحالم که کلی بهت خوش گذشته تعطیلات. اگه میشه یه 5 تای دیگه هم اضافه کن از چیزهایی که ما دربارت نمیدونیم.
man ke zoodtar davatet kardam chi?! khoshhalam ke salamati omidvaram ie donia energy gerefte bashi kenare khoonevade.
Hamishe salamat
Hamishe baneshat
Hamishe ashegh
یه هدیه ناقابل تو وبلاگم برات گذاشتم
سلام خانومي
بابا منم تو اين بازي دعوت نشده بودم توي پست قبل از صدام هي دعا دعا مي كردم منم بگي حتا اسمتم گفتم كه منو تو حداقل ميگي ... ولي خوب باشه انگار قسمت نيست من بيام
دلم نسوخت هان
اي باشه قشنگ گفتي اما آره راست مي گن بازم بايد از خودت بگي عزيزم
مقداد عزیز، من متاسفانه اون اندازه که به نظر میرسه شما از من شناخت دارید از شما شناخت ندارم و خوشحال میشم اگه بهم بگین من رو از کجا می شناسین و چطور با وبلاگم آشنا شدین. متشکرم
به نشانه مخالفت با هرگونه محدودسازي در وبلاگستان در روز 30 ژانويه مصادف با دهم بهمن ماه همزمان لوگوي ويژه همبستگي وبلاگ نويسان را همراه پستي دلخواه دروبلاگ خود قرار دهيد.
http://cobraweblog.blogspot.com
با عرض سلام و احترام
خوشحالم كه پاسخ داديد , و اما آشنايي خدمت شما دوست خوبم عرض مي گردد كه من زماني رفتم سايت دكتر مهاجراني كه آمده بودند آمريكا و از قرار در دانشگاه شما نيز سخنراني داشتند و يادم هست شما نيز براي برنامه ي راديويي كه در دانشگاه تشكيل داده ايد با ايشان مصاحبه جذابي تشكيل داده بوديد و بعد در كامنتي در سايت دكتر گفته بوديد كه صداي سخنراني در سايت راديو هست
بعدش من صدا رو دانلود كردم و نيز با وب سايت جذاب شما نيز آشنا شدم و لينك كردم شما رو , خوب اين تا اينجاي قضيه بعدش خدمت شما عرض كنم كه شما هم من رو لينك كرده ايد نمي دونم چرا متوجه حضور من توي همه پست
پست ها و نوشته هاتون و كامنتهايي كه براتون مي گذاشته ام نشده ايد
وبلاگ بنده ي حقير همون سينره است , دوست خوبم من با توجه ارتباطاتي كه با دكتر داشتم و البته حسن نظري كه به وبلاگ خوب شما داشتم لينك دادم شما نيز محبت كرديد و منو لينك داديد , خوشحالم كه من را قابل دونستيد به خدا هميشه توجه دارم كه شما پست جديد داريد يا خير , تا يادم نرفته آدرس وبلاگم رو هم براتون مينويسم خانومي
www.cinere.blogfa.com
تو رو خدا وبلاگ منو حذف و يا اوت نكنين هان دق مي كنم .
در انتها بگم كه كاشكي زودتر خودمو براتون معرفي مي كردم تا مي دونستيد كي هميشه براتون كامنت مي ذاره , در آخر از اينكه دوستي چون شما دارم خوشحالم .
درس هاتونو خوب خوب بخونيد .
براتون دعا مي كنم موفق و كامياب باشيد .
ارادتمند شما
مقداد توانانيا
يا علي
سلام..؛ بازم مثل همیشه ، بعد از یه مدتی که البته بازم برای نیومدنت دلیل داشتی ، اومدی و نوشتی و شاید بازهم خیلی چیزارو با همین نوشته ساده و صمیمیت سرشتی ؛ ولی یلدا...، یلدا...، یلدای دل همه ما...؛ هیچی..؛ بگذریم که دل را به بی دلی کشاندن روا نبود...؛ من کوچولو بازم کوچولوبازی کردم و داد از دل کوچولوها زدم. اما امشب هوار می زنم که ای همه بزرگا، همه بزرگترای بزرگا..، بخدا، این کوچولو، از همه کوچولوهای عالم کوچولوتره و کم کم وقتشه که زحمتو کم کنه...؛ بچه های با صفای وب گرد؛ بچه های باصفای شب گرد؛ بچه های باصفای دل گرد؛ آی یلدائیا و غیر یلدائیا..؛ اگه بدونین کوچولو بودن چه عالمی داره؛ اگرچه، منی که کوچولو هستمم هنوز خوب نچشیدم حال و هوای باصفاشو...؛ اینم حال و هوای نیمه شبیه یه کوچولوست برای همه اهل عالم که بزرگتر از اونن و خوب تر از اون...؛ همتون پاینده باشین و نفساتون گرم و مدام...؛
سلام نسیم خانوم گل... نمی دونم کی دعوت کردی به بازی یلدایی، فکر کنم دیگه باید بگیم بازی زمستونی ... چون دیگه از یلدا هزار سال گذشته ...این گیتان بیچاره هم که - مشترک مورد نظر - یه مدتی بیچاره در دسترس نبود
اما در اولین فرصت در بازی زمستونی شما شرکت می کنه
خوش ِ خوش ِ خوش باشی :)
جوابمو بده خانومي
Post a Comment
<< Home