Saturday, February 24, 2007

اسباب کشی و تولد یکسالگی

دیگه از این فرمت غیر فارسی بلاگر خسته شدم! هیچ هم وقت نمی کنم که برم سر دربیارم که اشکالاتش رو چطوری رفع کنم! یعنی خدائیش اگه هم وقتی داشته باشم ترجیح میدم که به خوندن وبلاگهای دیگران و مطالبی که برام جالب ترن بگذرونم تا خوندن در مورد فارسی کردن ساختار بلاگر!مخصوصا وقتی که فضاهای آماده فارسی مثل پرشین بلاگ و بلاگفا حاضر و آماده هستن! اینجا نمی تونم آخر جمله هام نقطه یا علامت تعجب بذارم و همه میرن اول جمله--محیطش فارسی نیست و فقط من با فونت فارسی توش می نویسم. از هیچ کامپیوتری هم بجز خونه به راحتی نمی تونم تایپ کنم چون فقط کامپیوتر خونه فارسی ساز داره. بعدش هم حالا که آپ گرید کرده بلاگر تمام لینکهای وبلاگهای دوستام که به فارسی کنار صفحه داشتم شده یه خط خرچنگ قورباغه و دیگه نمی تونم اسم دوستها و وبلاگهاشون رو به راحتی پیدا کنم:(( خیلی شاکیم! و به همین دلیل طی یک اقدام انقلابی میخوام به این خونه جدید اسباب کشی کنم! لطفا اگه پیشنهاد بهتری دارین بهم بگین! میخوام جایی باشم که به راحتی بتونم لینک دوستان جدید رو اضافه کنم، بلاگ رولر داشته باشم و وبلاگهای به روز شده رو ببینم، و مهمتر از همه به راحتی فارسی بنویسم و خلاصه لوبیا باشه!!!:)) بعد هم لطفا اگه کسی بلده بهم بگه که چطوری می تونم محتویات این وبلاگ و آرشیو این یک سال رو (البته بعلاوه عکس قوهای سیاهم) رو به این خونه جدید منتقل کنم ممنونش میشم! من اصولا با تکنولوژی راحت کنار نمیام ، هرچند که خیلی دارم رو خودم کار می کنم و الان به لطف دوستای مهندسی که دورم هستن کلی پادکست کار هم شدم ولی خب همیشه یه اینرسی منفی نسبت به این تکنولرژی عزیز دارم. پیشاپیش ممنون از راهنمائیهاتون
راستییییییییییییییییییییییییییی الان فهمیدم که سه روز پیش (21 فوریه) تولد یکسالگی وبلاگم بوده!!!؟ هرچند تو این یک سال وبلاگ نویس مرتبی نبودم و غیبت هم زیاد داشتم، ولی خب یکساله شدنش یه حس خیلی خوبیه! تولدش مبارک :)ا شاید همین زمان خوبی باشه برای اسباب کشی!؟

Tuesday, February 13, 2007

بنیاد پژوهشهای زنان ایران

بنیاد پژوهشهای زنان ایران
دست آورد ها و چالش های زنان ایران : چشم انداز نسل ها
The 18th International IWSF Conferencewill be held in Washington DC.
Call for Papers
مهلت ارسال خلاصه مقالات: اول اسفندماه 1385
کنفرانس به زبان فارسی برگزار میشود
( خلاصه مقالات باید به زبان فارسی تهیه شوند)
محل کنفرانس : دانشگاه مریلند
زمان: هشتم تا دهم تیرماه 1386

Friday, February 09, 2007

قاشق چوبی

کلاس سوم دبستان بودم. بهمن ماه بود و کلی برف اومده بود...مدرسه ها تعطیل شده بودن و من خوشحال و سرحال شال و کلاه کردم و رفتم تو محوطه و یه گوشه روبروی ورودی 14 بلوک ب-چهار مشغول جمع کردن برفها یه گوشه شدم...هرچی بیشتر برفها رو جمع می کردم بیشتر احساس تنهایی می کردم...همه بچه های دیگه باهم داشتن بازی می کردن و آدم برفی می ساختن و من روم نمی شد برم سراغشون...تازه به شهرک اکباتان اسباب کشی کرده بودیم و این اولین باری بود که برای بازی به محوطه می رفتم...دستکشهام خیس شده بود ولی بازهم با سمجی زیاد سعی می کردم یه کپه برف رو مثل تنه آدم برفی درست کنم و ثابت کنم که منم دارم از برف بازیم حتی تنهایی لذت می برم! همونطور که سرم پائین بود و با برفهای دور رو بر مشغول بودم یه قاشق چوبی اومد جلو صورتم! سرم رو بلند کردم و یه پسربچه تپلی که حدود 2-3 سالی ازم کوچیکتر بود رو جلوم دیدم که با لبخند داره نگاهم میکنه! گفتم این برای چیه؟ گفت خب دخترخانوم دستکشهات خیس شده با این برفها رو جمع کنی آسون تره! گفتم نه مرسی می تونم جمع کنم. گفت نه این خیلی بهتره و با اصرار شروع کرد به پارو کردن برفها به سمت بدنه آدم برفی...اون برفها رو به من میداد و منهم با خوشحالی از اینکه کسی اومده پیشم شروع به ساختن کله آدم برفی کردم...ا
اسمت چیه؟
آبتین
تو اسمت چیه؟
نسیم
تازه اومدین؟
آره
شما چی؟
آره ماهم تازه اومدیم
خونتون کجاست؟
ورودی 14 طبقه دوم پلاک 451
اااا چه جالب ماهم ورودی 14 طبقه دوم پلاک 453!!؟
پس همسایه هستیم!!؟
...
همسایه ای که خاطرات همسایگیمون و دوستی صمیمی خانواده هامون سالهای سال همیشه و همه جا باهامون بود... حتی الان بعد از 21 سال...هنوز اون قاشق چوبی و گرمای اون صورت بچگونه جلو چشمامه...امروز مامان پای تلفن گفت آبتین رو ماشین زده...تمام خاطره ها باهم هجوم آوردن...روحش شاد

Saturday, February 03, 2007

لاس وگاس 2

حالا که اینهمه کامنت های خوب گرفتم و تشویق شدم اومدم قسمت دوم رو هم بنویسم :) هرچند این قسمت دیگه آخرشه! و شاید داد خیلیها رو در بیاره که بابا توهم دیگه!!! ولی خب بازهم با جاه طلبی و زورگویی تمام اعلام می کنم که مال خودمه:)))) دلم میخواد توش چرند بنویسم خب:)))!!!؟
****
لاس وگاس برای من شهر بی امون میدون دادن به همه شهوت ها وغریزه ها بود! از شهوت جنسی، تا غریزه گرسنگی و حرص پول ساختن در یک شب! شهوت جنسی رو که نمونه هایش رو قسمت اول گفتم...فکر کنم خیلی واضح تر از اونه که توضیح بخواد...حرص پول هم تکلیفش از اسم لاس وگاس و فلسفه ایجاد کازینوها در این شهر اسباب بازیهای خطرناک تکلیفش معلومه! ولی چرا میگم غریزه گرسنگی؟ خب یکی از معروفترین جاذبه های توریستی لاس وگاس رستوران های بوفه اش هست! چیزی که من بعد چندین بار تجربه کردنش در آمریکا ازش بیزار شدم... رستورانهای بوفه وگاس به تنوع غذا و رنگارنگ بودن دسرهاش مشهوره. خب همونطور هم می دونین غذاهای بوفه رو معمولا جوری چرب درستشون می کنن که حسابی با خوردنشون سنگین بشی و نتونی زیاد بخوری! و البته من کمتر کسی رو سراغ دارم--یا لااقل دم در خروجی اون رستورانهای بوفه دیدم-- که با حال خوش و مناسبی از بوفه که رنگ به رنگ غذاهای مختلف از کشورهای مختلف توش ریخته و لازم نیست دیگه برای هرکدومشون جدا پول بده بیرون بیاد. حال آدمها و حتی خودم رو تو صفهای غذاها دوست نداشتم...خلاصه که این هم یه روش دیگه از اشباع یه غریزه دیگه در اون شهره!-- عکسهاش پائین هست. خیلی از آدمها معتقدن که هر جامعه ای به یه سطل آشغال/توالت احتیاج داره برای خالی کردن سرریز غریزه ها تا همه اون جامعه بوی تعفن نگیره! شاید هم این آدمها درست میگن...ولی بعد اگه این درست باشه دیگه من حکمت بردن بچه های کوچیک به اینجور محلها رو نمی فهمم...احساس می کنم که بچه ها خیلی پاک تر از این هستن که به اینچنین محلهایی برده بشن...و وای که همه هتلهای این شهر پرررررررررر بودن از بچه...از نوزاد گرفته تا نوجوون...تو همون محیط پر از دود و بوی مشروب پائین هتلها...تا تو اتاقهای اسباب بازیهای کامپیوتری و گیم های مختلف که به عنوان سرگرمی بچه ها در کنار کازینوها راه انداخته بودن...آره این شهر شوهای خیلی بزرگی هم داره که تو سراسر دنیا معروف هستن مثل شویی به اسم "او" که برای دیدنش باید بلیطش رو از چندین ماه قبل تهیه کرد....و خواننده های بزرگی هم مثل بوچلی و پاوروتی و غیره هم برای اجرای برنامه به این شهر اومدن...ولی راستش همه این برنامه های جانبی برای من وصله ناجوری به فلسفه عجیب این شهر هستن...من ترجیح میدم که کنسرت بوچلی رو اگه پول داشته باشم برم یه شهر بزرگ دیگه که تا حالا ندیدم ببنیم تا دوباره به لاس وگاس برم و اون شوهای قشنگ و جالب رو هم در خیابون برادوی نیویورک تماشا کنم--البته همه اینها با همون شرط اگه پول داشته باشم میاد؛) از نکات توریستی شهر هم براتون بگم که بلیطهای دوسره به لاس وگاس جزو ارزون ترین بلیطهای هواپیمایی در آمریکا هستن که تقریبا از همه شهرهای بزرگ با قیمت بسیار پائین قابل خریداری هستن...حتی گاهی برای جلب مشتریهای بیشتر اتاقهای آنچنانی در هتلهای آنچنانی تر هم با قیمتی فوق العاده ناچیزبه این پکیج ها اضافه می کنن که اونوقت مشتریها چند برابر میشن چون فکر می کنن می تونن یه سفر ارزون برای تعطیلاتشون داشته باشن و روی همین حساب هم خیلی از آمریکائیها با خانواده و بچه هاشون به اینجا میان...البته همه اونهایی که مشتری این پکیج های مسافرتی لاس وگاس هستن می دونن که قراره در مثلا سه شب اقامتشون در اون شهر چندین برابر قیمت بلیط و اتاق هتلشون رو در صندوقهای رستورانها، قمارخونه ها، و یا جاهای دیگه اون شهر بریزن !!؟ من شخصا از اینکه یک بار این محل رو تونستم ببینم مثل دیدار از هر محل دیگه ای خوشحالم!---چون اصولا عاشق سفر هستم. برای من، مرکز تفریحی تجاری لاس وگاس جایی هست که حتی با مفت ترین قیمت هم حاضر نیستم دوباره اوقات فراغتم رو درش بگذرونم... ولی قطعا به یه بار دیدنش می ارزید مثل همه جاهای دیگه دنیا!!؟
همون هتله که گفتم شکل اهرام مصر بود
اینم توی کازینوها و دستگاههایی که سکه می بلعن!؟
اینم سالن بچه ها!؟
اینم یه نمای دیگه از بچه ها در وگاس
البته اگه از اون خیابون ستریپ بیرون بزنین خود شهر مناظر فوق العاده قشنگ هم داره...ضمن اینکه دانشگاه خوبی هم داره! این عکس از دریاچه لاس وگاس هست که یه محوطه فضای سبز بی نظیر هم کنارش بود

محوطه کازینوها که کنار رستوران و اسباب بازیها و بقیه ماجراها بود

صف غذاهای بوفه! ضمنا قبل از ورود به بوفه هم ملت از یک ساعت و نیم قبل جلو در رستوران صف بسته بودن که جا بهشون برسه و بتونن جزو سری اول وارد رستوران بشن! حالا مجسم کنین شکمهای گرسنه ای رو که بوفه برسن!!؟

اینم اون دوستانی که به سبک کوپن فروشهای میدون انقلاب در حال دادن تبلیغها هستن