Monday, January 29, 2007

No More War 3






No More War 2





No More War





خب اینم نتیجه گشت زدن روز شنبه من در مرکز شهر واشنگتن دی سی. باید زودتر این عکسها رو میذاشتم ولی چون همیشه "مدرسه ام دیر میشه!!" کار به الان کشید! جمعیت خیلی زیادی از سراسر آمریکا اومده بودن تا در تظاهرات ضد جنگ در مقابل کاخ سفید شرکت کنن. شور و حال جالبی داشت تظاهرات و گروهای مختلفی از جمله گروه سبزها، گروه سوسیالیست ها، دموکراتها، بودائیها، کشاورزهای مخالف جنگ و ... از ایالتهای مختلف به واشنگتن اومده بودن. کمی امیدوار کننده بود!؟

Thursday, January 25, 2007

لاس وگاس-1


یه دوستی* میگفت عین شهر بازی کارتون پینوکیو می مونه! همونی که هرکی گول می خورد و میرفت توش بازی میکرد یواش یواش تبدیل به خر می شد!!!یعنی هیچ تشبیهی قشنگ تر از این نبود. اگه شب یا دم غروب با ماشین از وسط بیابون نوادا و کاکتوسهای خوشگلش رد بشی، این شهر اسباب بازیها رو عجیب تر می بینی! یهو بعد از چندین ساعت رانندگی در بیابون و رد کردن مایلها مسافت در بین تپه های خاکی و خشک، یه عالمه نور و ساختمونهای کج و معوج و بیل بوردهای تبلیغاتی که اونور آسمون رفتن، جلوت سبز میشن!؟ باورت نمیشه که اون چیزی که می بینی واقعی باشه! انگار داری کارتون والت دیزنی می بینی...هتلهای عظیم و لوکس و تبلیغهای عظیمتر و عجیب: "هرکاری تو لاس وگاس بکنی تو همین شهر می مونه و بیرون نمیره!" این یکی از اولین جمله های بود که کنار تبلیغ زنهای خودفروش در ورودی شهر به چشم می خورد. بخش تجاری-تفریحی لاس وگاس از یه خیابون اصلی تشکیل شده که معروف هست به خیابون "ستریپ" که نواره ای هست که تمام هتلها و کازینوها درش قرار گرفتن. نوار رنگی رنگی که نمادی از خیلی از شهرهای دنیا رو توش داره. هتلها هرکدوم مدل و سبک خاص خودشون رو دارن و البته اکثرا بالای 4 ستاره دارن. یه هتل تمامش عین اهرام مصر هست و اتاقها و کازینوش توی یک ساختمون هرمی شکل قرار گرفته و سردرش مجسمه ابوالهل هست، یکی دیگه شکل شهر نیویورک درست شده با آسمون خراشها و مجسمه آزادیش، یکی دیگه برج ایفل پاریس رو داره و ...خلاصه از هر طرفش که وارد بشی یه بنایی می بینی که با یه عالمه نورپردازیهای قشنگ تزئین شده . ا
تو استریپ که شروع کنی به قدم زدن تا از کنار این ساختمونهای رنگ وارنگ رد بشی ردیف کسایی رو می بینی که عین کوپن فروشهای میدون انقلاب کنار پیاده روها ایستادن و تبلیغات رنگ و برنگ از دخترهای خودفروشی رو به دستت میدن--البته نه به دست خانومها بلکه به دست آقایون در هر سن و شرایطی--که به گفته خودشون می تونن تا 15 دقیقه بعد از گرفتن تبلیغ تو اتاق هتل در خدمتت باشن!! اگه تصمیم بگیری که از این پیاده رو ها رد نشی یه راه دیگه هم داری: از راهروهای زیرگذری که به شکل سالنهای مجلل عروسیها تزئین شدن وکازینوهای هتلها رو به هم وصل کردن برو! در اون صورت می تونی یه مسیر حدود نیم ساعته --یا شاید هم بیشتر --رو از زیر هتلهای مختلف رد بشی و معماریهاشون رو ببینی و البته اگه اهل قمار هم باشی بهت امون نمی دن که چیزی رو ببینی و ممکنه تو همون هتل اول تا صبح روز بعد بمونی به سکه انداختن و پوکر بازی کردن... قسمت کازینوهاش عیناََ همون تصویری هست که فیلمهای هالیوودی از فضای کازینوها نشون میدن. گارسونهایی که تو این کازینوها می چرخن و نوشیدنی به دست قماربازها میدن دخترهای جوون خوش هیکلی هستن که پیرنهای خیلی کوتاه و یقه بازی رو پوشیدن و برای قماربازهای حرفه ای ،که به جای دستگاه های سکه ای به سراغ میزهای پوکر وقمارهای پولسازتر رفتن، مشروب مجانی می برن...سیگار کشیدن هم در این سالنها مجازه و تا دلت بخواد دود و دم و الکل ریخته! ا
چون داره طولانی میشه بذارین این مطلب رو دنباله دارش کنم. ادامه دارد**...ا
پاورقی1 * چون این تشبیه خیلی قشنگ بود مجبورم کپی رایت رو رعایت کنم وبگم اینو دوستمون مسعود اولین بار گفت. اگه مسعود این وبلاگ رو نمی خوند عمرا اسمش رو نمی اوردم و به اسم خودم تمومش می کردم:)))ولی حیف که نمی شه
پاورقی 2** این مطلب دنباله دار در مورد شهر لاس وگاس فقط و فقط برداشت شخصی من از این شهر هست و خیلیها ممکنه اصلا قبول نداشته باشنش! ولی چون اینجا قراره نوشته ها و برداشتهای من باشه اشکالی نداره اینطوری مطلق بنویسم مگه نه؟

Tuesday, January 23, 2007

پرسشنامه

سلام دوستان

گروهی از محققان "دانشگاه نوادا" در حال بررسی تاثیر "وبلاگها" بر روی "روابط اجتمایی" و "اعتماد متقابل بین کاربران" می باشند. بدین منظور پرسشنامه اینترنتی تهیه شده است و از شما دعوت می شود به این پرسشنامه پاسخ دهید. برای پاسخ به این پرسشنامه باید حداقل 18 سال سن داشته و به زبان انگلیسی مسلط باشید. شما با پاسخ دادن به این پرسشنامه به تحقیقات در زمینه "سیستمهای اطلاعات مدیریت" و "جامعه شناسی" کمک بسزایی می نمایید. پاسخگویی به این پرسشنامه 5 تا 12 دقیقه از وقت ارزشمندتان را خواهد گرفت.

پیشاپیش از همکاری شما صمیمانه ممنونیم. لینک به پرسشنامه
http://www.questionpro.com/akira/TakeSurvey?id=616499
اگه بخوام به نوشته های دوست خوبم رضا که داره این تحقیق رو انجام میده اضافه کنم باید بگم که رضا خیلی پرسشنامه این تحقیق رو قشنگ طراحی کرده و تئوری سرمایه اجتماعی رو به زیبایی استفاده کرده! خلاصه خودتون و همتتون! اگر با مشخصات شرکت کنندگان این تحقیق جور در میاین ممنون میشم که وقت بذارین و پرسشنامه رو پر کنید! راستی من خدا بخواد دیگه قرار نیست مسافرت برم و قراره سر خونه و زندگی باشم! امروز تقریبا بعد از 5 هفته که آن و آف مسافرت بودم به سر کار و زندگی برگشتم:) امیدوارم ترم جدید که برای من از فردا شروع میشه ترم آرومی باشه...خیلی آرامش دلم میخواد
فعلا یا حق

Saturday, January 06, 2007

بازی یلدای بعد از یلدا!!؟

سلاممممممممممممم
بالاخره بعد از قرنی من بعد از مسافرتهای جورواجور برگشتم سر خونه و زندگی و تونستم بشینم پای این دستگاه عجیب و غریب و هیجان انگیز که بدجوری معتادش شدم! اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد طبق معمول صفحه وبلاگ دوستام و کامنتهای خودم بود. و اولین چیزی که دامبی خورد تو صورتم یه اصطلاحی بود به اسم بازی یلدا!؟ از کامنت مریم گلی و اعتراضش که در وبلاگت رو ببندی بهتره فهمیدم که یه سوتی دادم ولی هنوز نمی فهمیدم داستان چیه تا یه کم فرصت وبگردی بهم دست داد و سر درآوردم از این داستان! خب البته با این همه تاخیر و نوشتن بازی یلدا در ساعت 2 صبح شنبه خیلی هنر کنم اون 5تا مورد رو می تونم بنویسم! ولی اینکه بتونم 5 تا شخص که این بازی رو تا الان تجربه نکردن پیدا کنم...شک دارم عملی باشه!؟
خیلی حرف از این سفرها برای گفتن دارم مخصوصا از تجربه اولین سفر به شهر عجیب و غریب لاس وگاس!؟ باشه ان شاءالله برای وقتی که نشستن پای این دستگاه و فضای مجازی از شیرینی و گرمی بودن با حضور حقیقی خانواده ای که این چند روزه مهمونم هستن کم نکنه!؟ من اصولا به هر چیز حقیقی بیشتر از مجازی جذب میشم. و اما 5 تای من
یک) اولین بار در سن 14 سالگی از پشت پنجره آپارتمانهای شهرک اکباتان عاشق یه پیرن راه راه سفید و مشکی در پنجره طبقه پنجم شدم به اسم رضا مقدم که الان نمی دونم کجای دنیاست و چه سرنوشتی پیدا کرده! ولی از این عشق هیچ چیز جز بازی ساعتها و ثانیه ها در پشت پنجره های سراسری آپارتمانهای شهرک اکباتان و آمدن و محو شدن صورتی دور به یاد ندارم! می دونم که خیلی از ساکنین اکباتان این عشق پشت پنجره ای رو می شناسن و حتی خیلیها مسیر زندگیشون با این پنجره ها عوض شد ولی برای من یه خاطره با مزه از طعم اولین عشق دوران نوجوانی باقی موند.
دو) اولین بار که یه زلزله زندگیم رو تکنون داد و با تمام سلولهام عاشق شدم!!! در سن بیست سالگی بود که با یه آدم آسمونی دل به یه عشق آسمونی تر دادم! نسیم قبل از سعید امینی با نسیم بعد از سعید امینی تو خیلی از موارد هیچ نسبتی نداره! ولی سعید اونقدر آسمونی بود که خیلی زود پر کشید...ولی اونقدر خوشبخت بودم که همراه مهربونی مثل علی با یه عشق پاک و قشنگ از دست دادن سعید رو برام به یه قصه غم انگیز دور تبدیل کرد. الان که 6 سال از فوت سعید میگذره به لطف عشقی که ذره ذره از علی گرفتم به جرات می گم که به شدت احساس خوشبختی می کنم و از زنده بودن لذت می برم!؟ یه تعریف جدید از عشق بهم داد که خیلی از اشتباههای شخصیم رو تصحیح کرد...هرچند 6 سال پیش هیچ تصوری از چنین احساسی نداشتم و جز مرگ به چیز دیگه ای فکر نمی کردم...به قول سهراب کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
سه) به شدت آدم خوش بینی هستم و دلم میخواد به همه چیز و همه کس اعتماد کنم...خیلی احساس خوبی دارم نسبت به این خوش بینی
چهار)دائم در حال برنامه ریزی هستم ویه جورایی آروم وقرار ندارم و بلد نیستم روزها رو با کمتر از حداقل 7 برنامه بگذرونم! دائم هم ادعا می کنم که از ترم بعد، از سال بعد، از ماه بعد، از دوره بعد، و ...دیگه نمی ذارم برنامه هام اینجور شلوغ بشه و به خودم یه استراحت و آرامشی میدم! ولی همیشه دروغ میگم و هیچ وقت این"بعد" رو فرصت اتفاق افتادن نمی دم...یه جورایی هم با مدرسه رفتن و دانشگاه معتاد شدم! امسال بیستمین سال از محصل بودنم تموم شد! کم کم دارم احساس می کنم که این اعتیاد محصل بودن داره مزاحم زندگی میشه بدجور
پنج) تجربه مواجه با مرگ معنی خیلی چیزها رو برام عوض کرده! از اعتماد تا صمیمت! برام خیلی آسون شدن همه...اونقدر زندگی ساده و صمیمی شده که برای داشتن صمیمت تو ارتباط با آدمهای جدید هم شک نمی کنم! حتی تو این ینگه دنیا! همین باعث میشه که آدمهایی که گذشته من رو نمی دونن با برقراری رابطه های صمیمانه وبی مقدمه ام تو دوستیها شک بکنن که یا یه تخته کم دارم و یا یه مرضی به جونم هست و می خوام یه جوری ازشون سواری بگیرم!!! معمولا مدتی طول میکشه که اونا بهم اعتماد کنن و باورشون بشه که هیچ شیله پیله ای تو کار نیست و فقط دوستم چون دوستشون دارم!؟
از مریم گلی و لیلا جونم هم ممنونم که لطف کردن و من رو هم به این بازی دعوت کردن--هرچند خیلی دیر فهمیدم. منم با اینهمه تاخیر و در کمال پر رویی نازی، گیتی، وعلک رو به بازی یلدایی که گذشت دعوت می کنم چون بازی قشنگیه و قشنگی زمان نداره:) شب همگی خوش