روزهای چهارشنبه یه کلاسی دارم به اسم موضوعات و مسائل اموزش و پرورش از دید سازمانهای بین المللی مربوطه! --البته عنوانش به انگلیسی اینقدر ثقیل نیست، اشکال از ترجمه مزخرف منه به گیرنده های خودتون دست نزنید! :)) در هر جلسه این کلاس فردی که تجربه زیادی رو در یکی از این موسسه های بین المللی داره و در زمینه آموزش و پرورش در کشورهای جهان فعالیت می کنه ( ان.جی.او های فرامللی و یا سازمانهای بین المللی ای مثل بانک جهانی، سازمان ملل، یا یونسکو) رو به کلاس میارن و یا ما رو به محل اون موسسه می برن تا با فعالیتها و اهدافشون آشنا بشیم. این هفته یکی از کارشناسهای ارشد بانک جهانی اومده بود که زمینه تخصصش آموزش و پرورش در شرایط بحرانی مثل شرایط بعد از جنگ بود. تازه از عراق برگشته بود و از چیزهایی که دیده بود کلی داستان برای تعریف کردن داشت...داستانهای تلخ ...و گاهی واقعا مسخره! برامون توضیح داد که چطور بخش اعظم پولهای بانک فقط صرف کارهای روبنایی مثل ساختن دیوارها و رنگ کردن دیوارهای مدرسه میشه بدون اینکه براشون مهم باشه کی قراره زیر سقف این دیوارهای رنگی بشینه و چی قراره یاد بگیره! اصلا کسی مونده برای چیزی یاد گرفتن! می گفت داستان از این قراره که وقتی اعلام میشه شرایط عادی شده!--در واقع اعلام آتش بس شده نه اینکه واقعا جنگ تموم شده یا شرایط عادی شده!!!-- اول از همه گروههای امداد بانک و سازمان ملل سریع میرن به محل...و بعد پشت سر اونها کرور کرور ان.جی.او های مختلف هستن که وارد منطقه میشن! اما بیشتر این ان.جی.او. ها هم بودجه هاشون از پروژه های بانک میاد! یعنی بانک میره اونجا و ارزیابی میکنه و یه بودجه هنگفتی رو که تصویب شده میذاره اونجا برای تقسیم کردن بین این ان.جی.او ها! اما و هزار اما این بودجه که از خزانه بانک جهانی میاد فقط اجازه داره صرف چیزهایی بشه که سیاست بانک جهانی هست و هرچیزی در ستون هزینه کردن این بودجه قرار نمی گیره! این بودجه برای تربیت معلم یا حقوق معلمین نیست! برای وقت صرف کردن با مردم و نشستن با بچه ها و پیدا کردن بهترین راه حل ساماندهی نیست! این پول فقط اجازه داره پای کارهایی بره که نتایجش دهن پر کن و چشم کور کن(!!!) باشه!! رنگ های تند و شبرنگ داشته باشه و جلوی دوربین خبرنگارها قشنگ جلوه کنه!!!چرا؟ چون اهداکنندگان بودجه که کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس هستن باید بتونن در مقابل کثافت کاری جنگ که در منطقه راه انداختن و برای اون مالیات شهروندهاشون رو تا آخرین ذره مکیدن، به مالیات دهنده ها رنگهای قشنگ رو نشون بدن و بگن که پول اونها فقط برای جنگ نرفته و برای بازسازی هم به مصرف میرسه و اونها با پولهاشون دارن مردم عراق رو شاد و خوشبخت و با فرهنگ و سرشار از دموکراسی می کنن!!؟ بنابراین پولهای بانک فقط و فقط باید به مصرف هرچیزی برسه که وجود فیزیکی داره و رنگ داره! نه یه مفهوم کیفی مثل پیداکردن راه شاد کردن کودکان در شرایط بحران! و ان.جی. او ها هم که حیاتشون به همین بودجه ها بستگی داره چاره ای جز رفتن به مسیر این سیاستهای بازسازی رو ندارن...و چه دعواها و رقابتها که برسر این بودجه ها در منطقه نمیشه! و اما بشنوید از بازسازی...پیتر بوکلند--همین آقای کارشناس ارشد--تعریف می کرد از مدرسه ای که در شهری به اسم صدامیه (اگر درست اسمش رو شنیده باشم!) بازسازی شده! اسم بسیار جذاب این شهر برای چو انداختن در شیپور بنگاههای خبری باعث شده که در طول یکسال و نیم گذشته برای سومین بار دیوارهای این مدرسه رنگ بشه!!!؟
آخر کلاس با گلوله ای از بغض هزار سئوال نپرسیده و حرف نزده و خاطره روزهای جنگ به دیوارهایی که رنگ می شن و سه باره رنگ می شن و بچه هایی که هیچوقت رنگ درس و کتاب را در جنگهای پشت سرهم اون سرزمین ندیدن و شاید هیچوقت نبینن...و به فکر اون دیوارسازهایی رفتم که یه روز صدام رو حمایت کردن تا علیه ما بمب شیمیای استفاده کنه و بعد بهش کلید طلایی شهر دیترویت رو به عنوان نشان افتخار هدیه دادن...وبعد که دیدن دیگه از این دیگ پوسیده و سیاه لقمه چربی برای رسیدن به هدفهاشون درنمیاد پستیهاش رو با آینه محدب پستی های خودشون بزرگنمایی کردن و مثل یه پشه بیرون انداختنش...و بعد برای توجیه تناقض رفتارشون دیوارهای مدرسه صدامیه رو سه بار رنگ کردن تا کسی به حسن نیتشون شک نکنه... و بعد تو همین فکرها روزهایی رو دیدم که بچه های شهر صدامیه که هیچوقت بوی تند باروت و رنگ دیوارها فرصت نشستن با آرامش سر کلاس درس رو بهشون نداده، چطور پشت میزمحاکمه دادگاه دیوارسازها به غیبت از کلاس و یادنگرفتن درس دموکراسی در کلاسهای رنگی محکوم می شن...؟
6 Comments:
سلام، من خیلی بهتون سلام می رسونم. نوشته های شما رو می خونم و برام تازگی داره. به منم سری بزنید
emech.blogfa.com
emecup.blogspot.com
و عطری و افشاری جلوی نمایندگان مجلس سنای این دموکراسی دوست ها و دموکراسی خواه ها ایستادند و صدای دادخواهی شون رو توی گوش این دموکراسی فریاد زدند. به نظر تو این هم به اندازه ی اون خبر دل آدم رو پر درد نمی کنه و از بغض گلوی آدم رو نمی بنده؟ نمی دونم.... فقط مدام احساس بچه ی کتک خورده ای رو دارم که از سر ناچاری مدام سرش رو پایین می اندازه و فکر می کنه باید از حاشیه ی همه ی اینا رد شد
http://daneshesorkh.blogfa.com/post-1.aspx
اینو هم بخون. همه سرو صداشون دراومده.....
talkh bood amaa haghighat e donyaai maast.
سلام.خوبی؟ من فردا باید پایان نامه ام را دفاع کنم. برام دعا کن
سلام
نوشته هایتان را خواندم و بسیار استفاده کردم. خصوصا این که از جایی دیگر می نویسید. وبلاگ خوبی دارید و امیدوارم همینطور زیبا و محکم ادامه دهید.
Post a Comment
<< Home