چه همزمانی جالبی
درست بعد از اینکه یه آدم ناشناس به ظاهر متولد آمریکا (!!) که ظاهراً (!!!) با دلی آرام و قلبی مطمئن در آمریکا زندگی می کنه به نوشته من اعتراض کرد که اگه اینقدر دل خونی از آمریکا دارم چرا برنمیگردم ایران!!؟؟ منهم خیلی به فکر افتادم که چرا برنمی گردم...هنوز مشغول لیست کردن دلیلهای برگشتن و برنگشتن بودم که یهو در وبلاگ گردیهام به این نوشته جالب و خلاق افکار رسیدم! شاید برای اون دوست ناشناس هم خوب باشه که ببینه این سئوالی که اون پرسیده جوابش به این سادگیها نیست
10 Comments:
پيكرههاي ما سرشار صداي انسانهايي است كه فراموش نميشوند.وطن؛ارتباط بي واسطه با همه اين صداهاست.وسط برفهاي زمستاني.ماشين قراضه پدر نسيم خطيبي و موتور يخ زده.دستاني كه به هم ماليده ميشود تا در تلاش براي حركت دادن خودرو جاني بگيرند.وطن صداي خندههايي است كه در دل برفهاي جا مانده بر روي زمين رها ميشوند و ،ميروند و هزار سال ديگر برميگردند و شنيده ميشوند. لابهلاي خطوط ناخواناي نوشتههاي دختركي كه نيست.دخترك رفته است و شهر خالي شده است.
می بینم که خیلی پز زود به زود آپددیت کردنت رو میدی
:)
آی روزگار ... کجاست اون روزا که بعضی ها یه ماه یه ماه هم آپدیت نمی کردن ... ما هی می اومدیم و می رفتیم اگه از دیوار صدا در می اومد از این قوی سیاه هم به هکذا
...
ضمنا من از موقعی که نازی همه اش از تو تعریف می کنه دچار بحران روحی حسادت شدم دیگه نمی تونم بنویسم ... همه اش تقصیر نازی یه
....
....
man ham az oon weblog beh weblog e to residam. Ajib nist!!? :D
امان! گيتي خانوم حالا خوبه نشيم هم حسودي کنه که من راه و بيراه خونه شما تلپم؟؟؟....
..
.
.
آقاي پنهاني خاطراتي رو زيرو کردي که...حالا اينکه همه شما بي معرفت شدين ديگه يه سر به اين دانشکده نمي زنين به کنار...
به داوود پنهانی و نسیم: آخهههههههه! یاد اون روز به خیر:) چقدر ازیتتون کردم. تو رو خدا منو ببخشین!
پارسال نشر چشمه يه رمان منتشر كرد به اسم ماه در حلقه انگشتر،نويسنده اين كتاب يه ايراني مقيم آلمان است به نام مسعود كريم خاني،كتاب چالش مستقيمي است با مفهوم وطن و مهاجرت. نويسنده حس قهرماناشو به خوبي برامون تشريح ميكنه.تقريبا ميشه گفت تو هم با همون حس و حال در اين مورد مينويسي. اون البته در مورد كشوري كه تو اون زندگي ميكنه قضاوتي نداره. منتها موندن و برگشتن براش يه سواله. اين داستان رو اگه ميتوني تهيه كن و بخون. اگه هم خواستي ميتونم برات بفرستم. به نظرم خوندنش يه حس و حال خاصي به آدم ميده
به داوود پنهانی: مرسی از معرفی کتاب! به شدت دلم میخواد در این زمینه بخونم و بشدت دنبال منابع خوبم:) فکر کنم که حالا که مسافر زیاد داریم به اینطرف وقتشه که شروع کنم به زحمت دادن بهشون و یه عالمه کتاب و کالای فرهنگی ذخیره کنم:)))
نيستي خانمي؟ دير به دير آپ مي كني
وقتی صدایت را در رادیو شنیدم گفتم: الهی! نسیمه خودشه
اين عکس تقلبی از قوهای سياه را تقديم شما میکنم. البته همين امروز از فرنگوپوليس به وبلاگ شما رسيدهام و عکس مال هفتهی پيش است، ولی به هر حال بيشتر برازندهی اسم وبلاگ شماست.
Post a Comment
<< Home