Sunday, April 09, 2006

کلاس جورج واشنگتن، من، و اسلام ما

دیروز جلسه اول کلاس «آموزش و پرورش در کشورهای آسیایی مسلمان» بود! حدود 23 نفر دانشجو سر کلاس بودن که همه از دانشگاه جورج واشنگتن بودن و من تنها دانشجوی مهمان از دانشگاه مریلند! بجز من هم فقط یه دانشجوی دکترای دیگه بود و بقیه دانشجوی کارشناسی ارشد بودن...همه بجز 4-5 نفراز دانشجوها آمریکایی بودن--البته اون 4-5 نفر هم که نبودن همه یه جورایی بزرگ شده آمریکا یا تحصیل کرده مدرسه های آمریکایی بودن و فقط من بودم که یه جورایی هیچیم به سیستم آمریکایی وصل نبود!!!؟ از این 4-5 نفر دونفرشون مسلمون سنی بودن. یکی یه دختر به اسم عایشه که اهل پاکستان بود--همونی که همه عمرش مدرسه آمریکایی رفته بود و لهجه اش از هر بچه آمریکایی آمریکایی تر!؟ یکی دیگه هم یه خانوم اهل تونس (آفریقا) که مدتها بود در آمریکا زندگی می کرد و به دلیل دونستن سه زبان مهم (انگلیسی، فرانسه، عربی) در یکی از سازمانهای بین المللی آموزش و پرورش وابسته به بانک جهانی در شهر واشنگتن کار می کرد. یکساعت اول کلاس استاد از دانشجوها می پرسید که توضیح بدن چرا به این کلاس و مباحث این کلاس علاقه مند شدن و چرا میخوان این واحد رو بگذرونن. صدی نود درصد ازدانشجوها دلیلشون این بود که میخوان بدونن در کشورهای اسلامی چی میگذره و میخوان در زمینه توسعه اجتماعی و فرهنگی این کشورها کار کنن--بخوانید میخوان چیزی یاد بگیرن که الان توش پول هست! که البته جای سرزنش هم نداره همه ما نیاز به یه شغل مطمئن داریم و کاریش هم نمیشه کرد!؟
اون 2 نفر مسلمون هم که با همین هدف بودن و این امتیاز رو هم داشتن که با اصول و قواعد حاکم بر این کشورها آشنا هستن و یه جورایی این فرهنگ مال خودشونه و اونها صاحب خونه هستن! خلاصه یکدفعه بعد از این یک ساعت من به شدت به فکر رفتم ...که هدف من چیه از این کلاس؟ من که نگاهم با دانشجوهای آمریکایی یکی نیست! من نمی خوام برم اونجا چون پول اونجا ریخته! من میخوام این کلاس رو بردارم چون فکر می کنم بهم کمک می کنه کشورم رو بهتر بشناسم و شناخت این زمینه های فرهنگی رو احتیاج دارم برای کمک به حل مشکلا ت کشورم...اما اوضاع وقتی خراب تر شد که احساس کردم که کشور ما ایران چندان هم تو این تقسیم بندی که من انتخاب کردم قرار نمیگیره و من مثل عایشه و اون خانوم دیگه خیلی حس صاحب خونه بودن بهم دست نمیده! با وجود 98 درصد جمعیت مسلمون در ایران ویه دولت اسلامی اصول گرا بازهم کسی نمی تونه ایران رو مثل بنگلادش، اندونزی، مالزی، پاکستان یا افغانستان در تعریف کشورهای اسلامی آسیایی قرار بده! اسلامی که گوشت و خون اون مسلمونهای سنی هست زمین تا آسمون با اسلام شیعه محوری که فرهنگ ایرانی اسلامی ما با معجون غربی و مدرنیزه شده بعد از دوره رضا شاه برامون تعریف کرده فرق داره!!! یه شتر گاو پلنگی هستیم که خودمون هم نمی دونیم چیه! آخر کلاس یه آقایی به اسم آقای دکتر نسیمی اومد که دکترای مهندسی الکترونیک داشت و در شرکت بوئینگ کار میکرد. این آقا افغانی بود و سال 1981 به آمریکا اومده بود و درس خونده بود و الان به عنوان فعالیت فوق برنامه زندگیش برنامه مساجد واشنگتن دی سی رو برای 350000 مسلمون در این شهر می گردونه! شروع کرد در مورد مسجدهای شهر و اینکه هرکدوم متعلق به جمعیت مسلمونهای یه کشور هستن توضیح داد: مسجد آدامز مال مسلمونهای افغانی هست، مسجد مصطفی مال مسلمونهای فلیپین و بنگلادش و ...ولی هیچکدوم متعلق به ایرانیها نبود پس ایرانیها اونقدر مسلمون نیستن که در یه کشور خارجی بخوان پایگاه داشته باشن! بعد شروع کرد در مورد برنامه نماز جمعه های این مساجد توضیح دادن چون یکی از تکالیف این کلاس این هست که بچه ها باید به نماز جمعه ها برن و این فریضه دینی رو خودشون تجربه کنن! اما...من چی؟ نماز جمعه اصلا برای من یه فریضه مذهبی نبود...نه تنها هیچ احساس آرامش بهم نمی داد بلکه یه حس انزجار هم برام میاورد...تا قبلش که راجع به نماز و روزه و حکمت این دو عمل دینی حرف میزدیم من آروم بودم...چون اینها رفتارهای دینی بود که من هم تجربه کردم و برام آرامش بخش بوده تو زندگیم....ولی اسلام من در همین دو رفتار که رابطه خصوصی با معبود هست خلاصه میشد و با بقیه چیزهایی که در کلاس گفته شد هیچ حس آشنایی نداشتم...صحبت دکتر نسیمی ادامه پیدا کرد تا اونجا که در مورد نماز جمعه گفت که چطور باید برن به مسجد و چه اعمالی رو باید انجام بدن...و بعد گفت که البته نماز جمعه برای مردها واجب دینی هست اما زنان به دلیل مسئولیتهای دیگه ای که در منزل دارن برشون واجب نیست که در نماز جمعه شرکت کنن!!!! خب دیگه قیافه من دیدنی بود!!!؟؟؟ یه حس خیلی عجیب خجالت تو اون کلاس 23 نفری...یه حسی که می خواستم آب بشم و تو زمین برم برای چیزی که تعلقی هم بهش احساس نمی کردم!؟ تنها کاری که می کردم این بود که با نگاهم دور اتاق می چرخیدم و دنبال عکس العمل این حرف در صورت دانشجوها بودم... یهو یه خروار سئوال همزمان تو ذهنم ریخت...اینکه اصلا نسبت من با این مباحث در کلاس چیه؟ آیا من مثل عایشه که مدرسه امریکایی رفته اما تمام این اصول رو مثل بلبل از خانواده و پدر و مادرش گرفته هستم؟ اصلا یه ایرونی مسلمون تعریفش چیه؟ اینکه میگن شیعه اقلیت اسلام هست چه تاثیری رو کل درک و فهم ایرانیها از اسلام گذاشته؟ عناد با اسلام سیاسی از ما چی ساخته؟ الان اصلا من کیم؟ آیا اینکه من یا بقیه ایرانیها با نماز خوندن و روزه گرفتن آرامش معنوی زندگیمون رو بدست میاریم یعنی ما مسلمونیم؟ اگه هستیم پس من چرا نتونستم اصول پنجگانه اسلام رو بگم در حالیکه که اون دو نفر سنی مثل بلبل از حفظ گفتن و براشون مثل روز روشن بود و تو خونشون بود!کلاس هم از من توقع داشت که به محض پرسیدن اون اصول پنجگانه من شروع کنم به تکرارشون!؟ ولی من نمی دونستم دقیقا منظورشون چیه...و من با هیچ چیز دیگه ای که اونها به اسم اسلام راجع بهش حرف میزدن احساس راحتی نمی کردم...تمام کلاس منقبض بودم و از یه حس در هم پیچیده شرم، سردردگمی، و بی هدفی عذاب می کشیدم...دیگه به جلسه های بعدی کلاس نمیرم چون تحمل ندارم من رو نماینده چیزی بدونن که خودم نمیشناسمش...ولی راستی چند نفر از شما که این مطلب رو می خونید خودتون رو مسلمون می دونید؟ هیچکدوم؟ پس چرا اسم کشور ما به عنوان یه کشور با 98 درصد مردم مسلمون (توجه کنید! این ارتباطی به حکومت اسلامیمون نداره حرف من و شماست!!!) در دنیا ثبت شده؟ و اگر هم مسلمونید به من بگین که آیا شما هم مثل عایشه که بزرگ شده مدارس آمریکایی هست از حفظ می دونید 5 اصل اسلام چی هست؟

12 Comments:

At 12:56 AM, Anonymous Anonymous said...

man yek sery chiz ha as jomle osoole din yadame (ke albatte sony ha be 3 tash eteghad darand va shie ha migan 5 tast): Toheed, Ma'aad, Nabovvat, Adl, Emamaat. Sonny ha be 2 taye akhar motaghed nistand. manzooret as 5 asl hamin bood ya yek chize dige?

man fekr mikonam daghighan be dalili ke neveshty nemikhay bery be class , bayad bery, ta deed o daneshe baghiaro dar morede jameye Iran emrooz va Iraniye mosalman taghir bedy, ta hamin shir-palangy ro ke sakhtim beshnasand va bedoonand ke mosalmane irany boodan khaily motefavet hast as mosalmaan dar keshvarhaye dige ke tahte taseere farhang o tarikh iran shekle khase khodesh ro gefrefte. to lazem nist namayandeye chizi ke nisty bashi, onha bayad to ro be onvane yek sample as jameye irany beshnasand va dar barat yaad begirand, va to bayad stereotype ha va pish farzhaye oonha ro naghz kony--Nargess

 
At 1:57 AM, Anonymous Anonymous said...

شما هم ايران بزرگ شدي و جمهوري اسلامي رو تجربه كردي. همه اينها برمي گرده به تلفيق دين و سياست. سياست شامل دروغ نيرنگ و حقه است كه دين از اين چيزها دوري مي كنه. و وقتي دين و سياست با هم قاطي مي شن نتيجه اين مي شه كه جوون هاي ما از دين يك برداشت سياسي داشته باشن. دين رو ابزاري بدونن در دست مردهاي سياسي ما و همينه كه از دين متنفرشون مي كنه. توي كشورهايي كه شما اسم بردين فليپين بنگلادش و .. اونها دولت سياسي دارن نه دولت سياسي و ديني. به همين دليل هم هست كه تكليفشون با خودشون مشخص تره. در هر صورت اميدورام موفق باشي

 
At 6:05 AM, Anonymous Anonymous said...

نسیمی! خیلی ایده آلیستی فکر میکنی. اگه بری تو یه حکومت کمونیستی راجع به اصول کمونیسم ازشون بپرسی، آیا همشون این اصول رو بلدن؟ آیا تو کشورایی با دین مسیحیت یا هر دین دیگه ای، اکثر مردم مسائل مذهبی رو میدونن؟ من مطمئنم که بلد نیستن و این قضیه فقط مختص ایران اسلامی نیست. اصلا مذهب مال روحانیون مذهبیه و این تصور که دین یه چیز شخصیه بین خدا و بندش، کاملا درسته. هیچ کشوری اصول مذهبیش تو اسم کشور نیومده اما تو ایران از اونجا که انقلاب با تحریک کردن مردم از راه دین شکل گرفت، بنابراین انگار به خودشون واجب میدونستن که عنوان "اسلامی" رو حتما در کنار "جمهوری" و "ایران" بیارن. این هم نتیجش که آدمای خوبی مثل تو اینجور دچار بحران هویت (هویت مذهبی) میشن! نه عزیزم؛ غمگین نشو و به رفتن به اون کلاس ادامه بده. مطمئنم کلی چیز میتونی از اون یاد بگیری.

 
At 9:09 PM, Anonymous Anonymous said...

ye soaal, vaghti keh to haalit shodesh keh din chie va mazhab chie, kasi azat porsid aayaa to doost daari keh mosalmoon baashi?
man fekr konam yek moshkel bozorg ro to nadid va oon ham ine keh too, man va aoo dar yek khoonevaadeye mosalmoon donyaa omadeh va vaghti keh tanhaa 7 saalesh boodeh, toye madrese behesh goftan keh namaaz bayad bekhooni va rooze bayad begiri. baraaye hamin ham hastesh keh to hich vaght amoozesh dorost daadeh nashodi, agar ham shodi badesh inghade chizhaaye ahmaghaaneh toye dinet didi keh give up kardi. baraaye hamin narahat nabaash, be nazare man omre dine eslaam ham be zoodi sar miaad va onvaght adamhaa baa araamesh rajeh behesh tasmim migiran.
:)))))))))))))))))))

 
At 9:41 PM, Blogger قوی سیاه said...

پنج جزئی که در کلاس مطرح شد اینها بود: شهاده(اشهدان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله)، نماز، روزه، حچ، زکات

 
At 12:56 AM, Anonymous Anonymous said...

من اصول دين اسلام رو بلدم، اما در مورد سوالت كه آيا خودتون رو مسلمون ميدونيد، بايد بگم: نه

 
At 1:27 AM, Anonymous Anonymous said...

Dearest Black swan , now U R getting some where!...I think this class was really useful for U. just remember one thing, the truth of this religion is not what Shariaty use to say , it's What BinLaden says !..so don't panic if U hear U have other responsibilities in home , 'cause it’s the truth , it's the basic law....Open up your eyes…....

 
At 4:05 AM, Anonymous Anonymous said...

به عنوان کسی که 12 سال مدرسه اش را در مذهبی ترین مدارس گذرانده باید بگویم اصول دین: توحید، نبوت و معاد است و در مذهب شیعه امامت و عدل به آن اضافه شده. نماز، روزه، حج و زکات اصول احکامی هستند و نباید با اصول ایدئولوژیکی با هم بیایند. در ضمن سنی ها خمس ندارند

به نسیم: ایران از توش یه شکله از بیرون یه شکل! به نظرم از بیرون خیلی آشفته تر و بحران زده تر است چون شبیه هیچ الگویی نیست
ولی قبول دارم مقصر حکومت نیست فرهنگ خودمون اشکال داره که می تونه با حکومت تشدید بشه

 
At 10:16 AM, Anonymous Anonymous said...

اصل موضوع شاید تو فکر خیلی از ماهاباشه ولی بعضی وقتا به هر دلیلی نتونستیم مطرحش کنیم. اسلام تا اونجا که من دیدم حداقل توی کشورای اسلامی منطقه که به یه الگو رفتار می کنن، بخش عملی خیلی مهمی وجود داره که اسمش فریضه است. خوندن نماز در جایی مثل امارات و کشورای نوع مشابهش مثل عمان عربستان قطر و... یه فریضه است ولی توی ایران ، من اونو به شکل عمل به احکام تلقی کردم. گیریم که حقیقتش این نیست .اینا هر کدوم یه شیوه است برای عمل دینی ولی دست آخر کیفیتش باقی می مونه که برای ما امکان پذیر نیست اونو بسنجیم، چون ما از دل هیچکس با خبر نیستیم. موضوع برام دلنشین بود چون خیلی درباره دین فکر کردم و به نتیجه خوبی هم رسیدم
به نسیم(به قول مریم گلی): ازمون نظر خواستی که کلاستو ادامه بدی یا نه؟ اگه خواستی ادامه بده، اگه نه، کاش من جای تو بودم

 
At 5:38 PM, Blogger گیتی خزاعی said...

نسیم عزیزم... تو مقصر نیستی که اون پنج تا رو نمی دونستی و نگفتی... چون همون جور که بچه ها نوشتن اصول پنجگانه ی ها هموناست که مریم نوشته... که در مذاهب مختلف اسلام فرق می کنه و این تفاوت هیچ اشکالی هم نداره و خیلی هم به نظر من جدی نیست... مهم اون اعتقاد اخلاقی و باور دینی است که فراتر از نماز و روزه و حج و حتی اشهد ان لا اله الا الله در قلب ما وجود داره و بهمون گرمای اطمینان بخشی میده، و توی این همه سختی و سفتی زندگی، به ما اجازه میده که گاهی مثل باد خودمون رو رها کنیم و بذاریم که سلول هامون، تن مون، و همه ی وجودمون نفس بکشن ... یه بار یادته درباره حجاب تو حیاط دانشکده گپ می زدیم.... و بعد دیدیم که واقعیت حجاب همونیه که فراتر از روسری و مانتو و زنجیر و هزار چیز دیگه توی قلب ماست و زنجیرهای سفت و نفوذ ناپذیری رو ی رو در مقابل رفتار ما ترسیم می کنه که هیچ زنجیر و روسری و اتاق و پرده ای باهاش برابری نمی کنه.... اصول دین و شعائر دینی چیزهایی هستند برای فهم بهتر و بیشتر راه های خوب بودن، خوب زندگی کردن و انسان بودن.... همین... خودت و ذهنت رو درگیر بحران دینی نکن عزیز دلم :) و کلاست رو هم پر انرژی و خیلی خیلی با انگیزه ادامه بده... و خیلی وراجی کردم... منو ببخش

 
At 7:46 AM, Anonymous Anonymous said...

دلم مي خواد بگم بازم برو...اما مي دونم چقدر سخت ميشه گاهي. اما نسيم فکر مي کنم بايد تعريفت رو اسلام و مسلموني باز تعريف کني....اگه شرعي بخواهي نگاه کني ما که سهله خيلي از همون مسلمونها هم مسلمون نيستن. تو شايد مي تونستي در اون کلاس نماينده آدمهايي باشي که در کشوري زندگي مي کنن که يه فرهنگ گنده بي سرو ته تاريخي و باستاني پس سرشونه و مهر دين در همه زندگيشون خورده ، شوخي نيست اتفاقا در آموزش ما نگاه مذهبي خيلي سايه افکنه، و نميشه ازش رها شد...حتي در درس علوم! شايد مي تونستي در اين کلاس ما چقدر دچار تناقضيم و کجاي کار ما درسته...قطعا توي شيعه با اون سني زمين تا آسمون فرق دارين چون مذهب تو با او خيلي فرق داره اون عرفان غليظي که وارد رگهاي مذهب تو شده ، نميذاره که بتوني مثل اونها مسلمون باشي...لجت نگيره اين حقيقت رو بايد پذيرفت همون حقيقتي که گاهي باهاش کلي حال هم مي کني ....باور کن اگر دين ما دين حکومتي نبود ناب بود...ناب.نازي

 
At 12:20 PM, Anonymous Anonymous said...

When "Din" makes you think about it this much, means that you have lost the point of "Din"

Din is just to relax!

So, don't even think about it!

 

Post a Comment

<< Home