یه حضور پر از عشق
چه خوبه که وقتی خیلی خیلی خسته ای ...اونقدر که دیگه نه منطقی حرف میزنی و نه جز گوشه های تاریک و منفی هرکاری هیچ چیز دیگه رو می تونی ببینی...وقتی می خوای از همه چیز بهونه بگیری و به همه چیز گیر بدی...وقتی حس می کنی هیچ کاریت تموم شده نیست و نخواهد بود...چه خوبه یه همچین وقتهایی وقتی گرمای یه عشق رو حس کنی که با تمام وجودت اشناست و همه وجودت رو همونطور که هستی می خواد و میشناسه...و خوب بلده چطور با مهارت و ظرافت زهر منفی بین خستگی رو از تنت بیرون بکشه...اگه این حضور پر از عشق نبود روزی هزار بار می مردی...مگه نه؟
8 Comments:
کاملا موافقم. چون بارها حسش کردم.
می فهممت
قوي سياه عزيز
1-تويه نفر كه در اين مورد شانس آوردي طرفت خوب اين چيزا رو ميفهمه
2-من بعضي اوغات در اين گونه موارد دلم ميخواد اصلا كسي باهام كاري نداشته باشه...كامپيوتر بازي كنم...ساز بزنم...سيگار بكشم...عكسهاي قديمي نگاه كنم...با خودم فكر كنم كاشكي الان سال 73 بود و من تازه رفته بودم دانشگاه....آهنگهاي شجريان و الهه گوش كنم...مال خودم ياشم تا كم كم خوب بشم...
3-نامه هه رو خوندي ؟نظرت چي ؟
نه اینطور نیست! پس من چجوری زنده ام؟
بزرگترین دشمن این حضور پر از عشق غرور متعصبانهء ماست که خیلی وقتا همه چیز رو خراب میکنه...
نسیمک عزیز ،من در این مورد کاملا با قوی سیاه موافقم و خیلی وقتا فرسودگی تدریجی خودمو بخاطر نبودن این حضور توی بعضی از لحظات زندگیم حس میکنم.امیدوارم که برای تو پیش نیاد.واما باروت عزیز:خوبه بدونی یکی از مهمترین تفاوتهای ذاتی زن و مرد همینه و ای کاش همهء مردا اینو میفهمیدن...د
:)))))مي دوني فقط دلم براي اين حضورهاي پر از عشق مي سوزه چون تقريبا هر دو روز يه بار بايد کلي ناز بکشن تا ما يه کمي از غرغرامون کم کنيم و کارهامون رو انجام بديم:))) نسيمک گلم تو هم زنده اي چون حتما حتما قراره يه روزي همين حس قشنگ رو تجربه کني. بخواه که بشه ، ميشه.نازي
اگه این حضور پر از عشق نبود روزی هزار بار می مردی...مگه نه؟
جواب مثبته، هزار بار
Post a Comment
<< Home